سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستان عشق

قسمت اول: سفر من به عشق

این بخشی از سری عشق من است که در آن سفر عشق من را به اشتراک می گذارم، چگونه با همسایگان خود (کن سح) و نحوه جذب عشق واقعی به زندگی خود را ملاقات کرد.

شکار زدن: Ken به من یک سوارکاری در پارک جنگلی دادم

کون به من سوارکاری می کند ?? کن همیشه به من اطمینان دارد چون دوست دارد این کار را بکند، چه در خانه و چه در خارج. (عکس از شلیک انگیزه ما Glasgow )

بسیاری از شما از من خواسته اند، از آنجا که من (و پس از آن مشغول ) متصل شده ام ، چگونه من می دانم من پس از آن دوست پسر و در حال حاضر نایب، کن سح. بعضی از شما خواستار دانستن اینکه ما چگونه با یکدیگر همکاری کردیم، در حالی که بعضی از شما پرسیدند که چطور می دانیم با چنین اطمینانی، ما برای یکدیگر یکسان هستیم - در چنین کوتاه مدت کمتر (ما حدود 4 ماه با هم بوده ایم اکنون).

به روز رسانی، می 2014 : ما از آن زمان ازدواج کرده ایم. ?? درباره عروسی ما در اینجا بخوانید : روزی که من ازدواج کرده ام ♥

در ابتدا، من می خواستم از نوشتن درباره داستان اینکه چگونه ما ملاقات کردیم و همه را تا روز عروسی ما نزدیک تر کردیم، نمی خواهم، زیرا مردم نمی خواهند پیام را که من بخواهم به اشتراک بگذارم را کاهش دهم، زیرا ما با هم دراز نکرده ایم (در زمان زمین به هر حال )

با این حال، حقیقت این است که حتی اگر کن و من هم با هم نباشند، احساس می کنیم که ما همگی یکدیگر را شناختیم. (و من آن را در برخی از راه دخترانه فانتزی نمی گویم؛ من آن را در حقیقت به این موضوع می گویم). ما ممکن است به خوبی دوستداران یا عمیقا در زندگی گذشته مانده ایم، زیرا ارتباط ما فراتر از فراتر از هر اتصال من تا به حال شناخته شده یا رویای ممکن است.

من هیجان زده هستم که داستان عشق من را به اشتراک بگذارم زیرا می خواهم الهام بخش شما از همه کسانی که به دنبال عشق هستند یا هنوز دوست دارند پیدا کنند. صرفنظر از اینکه شما مجرد یا متصل هستید، امیدوارم که من / داستان ما به شما در مورد عشق کمک کند. من هرگز نمی دانستم که چنین فردی کامل در Ken بتواند وجود داشته باشد، خیلی کمتر از آنکه من بتوانم شریک زندگیم باشم. در این سری، داستان داستان ما را ملاقات خواهیم کرد، پیوست خواهیم کرد و به سرعت متوجه می شویم که ما در این زندگی (و فراتر از آن) در میان دیگران به معنای یکدیگر هستیم.

اگر " همجنسگرایان " به معنای دو روح باشند که رابطه ی غیر قابل توصیفی با یکدیگر دارند، از لحاظ ذهنی، جسمی، احساسی یا معنوی، این همان چیزی است که کن و من به همدیگر - همسران در همه سطوح.

در اینجا می رود ??

سفر من در عشق (تا زمانی که من 28 ساله بودم)

چگونه با قلب خود حرکت کنید

من قبلا قسمت هایی از سفر عشقم را در اینجا و آنجا در 5 سال گذشته از PE اجرا کردم. از دلایل طولانی من ، دلتنگی گذشته منو تجربه اخیر من در آژانس دوستیابی ، اینها همه بخشی از سفر عشق من هستند.

اما به شما بچه ها تصویر کامل، تا زمانی که من به کن، من برای اکثر بخش های 28 سال اول زندگی من تک بود.

من در خانواده ای بزرگ شدم که پدر و مادرم به شدت حکم کردند که تا زمانی که من فارغ التحصیل شدم اجازه نداشتم کسی را ببینم. و هنگامی که می گویم "فارغ التحصیل شدم"، منظورم فارغ التحصیلی از مدرسه یعنی دانشگاه، وقتی که من 22 ساله بودم. هرچند من هرگز نظر دوم خود را نیافتم، به اعتقاد من دیدگاه های متقاعد کننده آنها ناخودآگاه باعث کاهش میل من به داشتن کسی شد.

وقتی مدرسه دبیرستان بودم، چند رابطه داشتم، اما آنها بسیار کوتاه مدت بودند - هر یک از آنها بیش از چند هفته طول کشید. آنها خیلی ناچیز بودند و نوجوان بودند که من حتی آنها را به عنوان روابط نمی دانستم، به همین دلیل من به دیگران می گفتم که هرگز از زمانی که مردم درباره تاریخ عاشقانه من پرسیدند هیچ ارتباطی با من نداشت.

وقتی که من در دانشگاه بودم، کسی را دوست داشتم (همانطور که در سریال من در رابطه با G نوشته شده بودم ). این کار نکرد و من خرد شده باقی مانده بودم، سالها طول میکشید تا بعد از آن شکمم شکسته شود.

برگ های زرد

(مطمئنا همه چیز در پایان به خوبی کار کرد زیرا من در نهایت کن، روابط واقعی من را دیدم، اما بیشتر در مورد آن بعدا. و به عقب برمی گردم ، G یک بازی سازگار واقعی نبود، زیرا ما با هم همکاری کردیم، من هرگز نباید تکامل یافته به من که امروز هستم؛ او نیز برای فردی که من تبدیل به آن نشده ام

من رشد بسیار حرفه ای و دستیابی به موفقیت را داشتم. به من روابط می آیند و می روند، اما دستاوردهای شخصی و حرفه ای - این برای همیشه جاودانه است. دیدن و شنیدن راه های زوج پس از 3، 5، 10، یا حتی سال های دیگر به سادگی ماهیت گذرا روابط در ذهن من را مجددا به اجرا درآورد و من نباید بیش از حد سرمایه گذاری کنم در چیزی که نمی توانم آن را ادامه دهم.(البته، بعدا متوجه شدم این باور درست نیست و من را از پیوستن محدود نکرده بودم.)

هرگز در رابطه جدی (طولانی مدت) قبل از آن بوده اید

دختر تنها

نمیخواهم به خاطر آن رابطه ای داشته باشم

حتی اگر هرگز قبل از این رابطه جدی نداشته باشم، این به این معنا نیست که من به اندازه کافی جذاب نبود و یا من توجه زیادی نداشتم.

در مورد درخواست تجدید نظر، من تصور می کردم که من به اندازه کافی زیبا ، نازک و یا زنانه برای جذب یک مرد خوب نبودم اما بعد متوجه شدم که این درست نیست و من احمق بودم. من در مورد آگهی های من در زیبایی خودم نوشتم - چرا من استفاده می شود به احساس پایین تر در مورد من به نظر می رسد ، چگونه من شروع به عشق به بدن من (سریال)، و چگونه محل من را به عنوان یک زن یافت .

در مورد توجه بچه ها، من همیشه توجه مردانه - حتی وانت ها را داشتم اما چیزهایی که هرگز کار نمی کردند. همیشه اینطور بود که این مرد یک مسابقه نبود یا من علاقه خاصی داشتم اما این پسر پیگیری نکرده بود. من در تاریخ می رفتم، اما هیچ وقت از آنها خارج نشدم - معمولا نتیجه گرفتم که بعضی از تاریخ ها (بعضی اوقات فقط یک) سازگاری ندارند و فقط چیز محو شدن را انجام می دهند (که بعدا متوجه شدم خیلی خوب نبود من آن را تجربه کردم).

من می خواستم با کسی باشم، اما به خاطر آن، نقطه ای از رابطه را ندیدم. من می خواستم با کسی که واقعا دوستش داشتم و آینده ای را دیدم، به جای اینکه فقط با برخی از افراد که به شدت احساس تنهایی نمی کردم، باشم.

تعجب اگر کسی وجود داشته باشد برای من وجود دارد

اغلب وقت ها بود که من تعجب می کردم که آیا کسی وجود دارد برای من وجود دارد. با توجه به اینکه ما در مورد عشق و زندگی تردید می کنیم، چت های طولانی را با هم می گذاریم، اما نتیجه گیری من این است که من یا هرکسی برای آن موضوع باید امیدوار باشد. این که آیا کسی برای من وجود داشت، داشتن افکار منفی در مورد عشق، به عشق من کمک نمی کرد. من مجبور بودم بر این باور باشم که یک نفر خاص وجود دارد برای همه وجود دارد و آن این بود که با مثبت بودن و بهترین بودن خودم بودم که این شخص را هر کس که ممکن است باشد جذب کند.

انگشت پا را به قدم زدن می اندازد: ژوئن 2011 تا اوایل 2012

زمانی که من 27 ساله بودم، بین ژوئن 2011 تا اوایل سال 2012، من شروع به شستن انگشتان دستم را به قدمت / عشق کردم.این به ویژه هنگامی بود که من در سفر 7 ماهه در اروپا / ایالات متحده رفتم، گرچه سفر من بیشتر به کار، علاقه مند به ملاقات با افراد جدید و تجربه های فرهنگ های جدید و دیدن جهان خارج شد.

فکر کردم من جوانتر نمی شدم، بنابراین وقت آن بود که واقعا بیرون بروم و با مردم ملاقات کنم و فقط به ایده دیدار از کسی باز گشتم.

من تعداد زیادی از مردم را دیدم و حتی در این فرایند دو پتانسیل ارتباط برقرار کردم. با این حال، همه چیز به سادگی کار نمی کرد، و من در یکی از موارد بسیار صدمه دیدم. من بعدا به این نتیجه رسیدم که آموختم که چگونه با حماسه G به صورت آگاهانه حرکت کنم (همانطور که در « نحوه حرکت من از یک سری قلبخواری » مشخص شده بودم ). هر قسمت به من کمک کرد آگاهی بیشتری در مورد آنچه که من دنبال می کردم، چه شخصی برای من سازگار باشد، و منتظر فردی که بعدا با او ملاقات خواهم کرد.

تاریخ غرق شدن تاریخ: ژوئیه تا دسامبر 2012

پس از پایان 28 ژوئن سال 2012، زمانی که من 28 ساله شدم (روز تولد من 25 ژوئن)، تصمیم گرفتم وقت آن رسیده که داستان عاشقانه را جدی بگیرم. دیگر "غوطه ور شدن در آب" (که همان چیزی بود که من قبلا انجام دادم)، اما به طور جدی در عمق دریا قرار گرفتم و در آب شنا کردم.

دختر با لبخند

چند دلیل برای آن وجود داشت.

از نظر کارشناسانه، من در مکان بسیار خوبی قرار گرفتم، در ماه گذشته بیش از یک میلیون بازدیدکننده در نمایشگاه PE و پوشش رسانه ای مداوم دریافت کردم . بسیاری از درآمد من منفعل بود، که به این معنی بود که زمان زیادی برای انجام هر کاری که می خواستم و اهداف شخصی ام را دنبال می کردم، مانند عاشقانه بودم.

من با مناطق دیگری از زندگی من خوشحال شدم، مانند سلامت و تناسب اندام (من سالهاست که رژیمم را تمیز کرده بودم و به طور منظم ورزش می کردم)، سهم (من به طور روزانه از طریق کار من در مورد PE به جامعه اهمیت دادم)، دوستی (من با افراد مثبت و دوست داشتنی احاطه شده بودم)، خانواده (رابطه من با پدر و مادر من بهتر از قبل بود) و رشد شخصی (من بیشتر از همیشه آگاه بودم).

من احساس کردم زندگی عمیق ترم را زندگی می کردم و وقت آن رسیده بود تا چیزها را به سطح بعدی برسانم، با کار در یک منطقه که هنوز عشق نگرفته بودم. احساس کردم من خودم را مجبور کرده بودم که عشق را جدی بگیرم ؛ چون حقیقت گفته می شد، من تمام زندگی ام را در آغوش گرفتم. من همیشه به این ایده لب می گویم، وانمود می کنم که من علاقه ای به عشق نداشتم و می گفتم وقتی عمیق بیدار شدم مشغول کار با چیزهای دیگر بودم، واقعا می خواستم شخص خاصی را ببینم .

من احساس کردم که وقت آن رسیده است که خودم را در آنجا قرار دهم، به تاریخ می روم، تاریخ کور و یا در غیر این صورت، و به طور جدی کشف رابطه با کسی می شود. و چه بهتر این کار را بعد از آن انجام دهم، با توجه به این که من 28 ساله بودم و احساس می کردم که تا به امروز یک سناریوی اول است و به دنبال یک شریک زندگی جدی هستم؟ این زمان برای من بود که جهش جهش و ایمان را جریمه کند.

هرچیزی که از این بیرون آمد، یک چیز بود، اما مهمترین چیز این بود که من بتوانم پا به پای من قرار دهم. 

دوستیابی تنظیم شده

من هم همین کار را کردم. در ژوئیه 2012، من به یک آشنایی با آژانس پیوستم (در حالی که من در مورد تجربه تاریخ من نوشتم، اما من از آن انتظار نداشتم). من تصور می کردم که نمی توانم به آژانس اعتماد کنم تا تاریخ ها را پیدا کنم و یا یک شریک را پیدا کنم، اما فقط برای استفاده از آن به عنوان یک کانال اضافی برای دیدار با افراد جدید و متفکر.

اجتماع عظیم و شبکه سازی

من همچنین شروع به گسترش گسترده دایره اجتماعی کردم.

دوست داشتن

در حالی که من در حال حاضر به طور مداوم با افراد جدید ملاقات کردم، بسیاری از جلسات پراکنده بود و تنها بر اساس 1 تا 1 است. من احساس کردم که می توانم در یک دیدار ریاکارانه تر، در دیدار با همتایان مختلف، کار کنم.

پاسخ من؟ گروه های مقابله - اهداف هدفمند. من به شبکه های کارآفرین و رویدادهای کسب و کار پیوستم چون آنها با منافع من در ارتباط هستند و آنها در کار من کمک می کنند. من همچنین احساس کردم که ملاقات با مردم در چنین شرایطی بهترین راه برای نشان دادن واقعی من بود، زیرا کار چنین بخش بزرگی از زندگی من است.

رویدادهای دوستیابی

من برای فعالیت های مرتبط با رویدادهای روزمره مثل رویدادهای تک نفره باز شدم - اول از آنجایی که من در گذشته آنها را گنگ و ناخوشایند گذاشتم. دوست خوب من، W، منحصر به فرد است و گاهی اوقات به رویدادهای تک پیوست می پیوندد، بنابراین اگر من آزاد بودم و اگر رویداد امیدوار بود، به او پیوستم.

با دوستان

من آن را به دیگران دانستم که من برای مراسم عروسی باز بودم و برای دوستانم دعا می کردم که اگر می خواستند مرا ببخشند.

من همواره با دوستان و آشنایان بررسی می کردم اگر آنها رویدادهای آینده ای را داشتند که می توانستم در آن شرکت کنم. هر زمان که مردم از من دعوت به دعوت نامه ها را برای جشن های تولد، احزاب خانه، رویدادهای شبکه ها، مذاکرات و غیره دعوت کردند، خوشحال می شدم. برای من، اینها همه فرصت هایی بود برای دیدار با افراد جدید، در بالای حضور خود برای رویداد.

توجه داشته باشید که من این رویدادها را تا به امروز نخواهم دید، بلکه با قصد ملاقات با همتایان متاهل - و این که آیا هر چیزی در منطقه از عشق بیرون می آید، چیزی جدا از هم خواهد بود.

به بچه هایی که از من بیرون می آیند

در سطح شخصی، به درخواست های روزانه باز شدم.

به بچه هایی که از من خواسته اند، آن را از دایره شخصی من و یا تماس های کسب و کار من، من می خواهم تاریخ خود را قبول، مگر اینکه من واقعا علاقه ای ندارم. این بسیار دور از گذشته بود، زمانی که من تقریبا هر مرد را بر اساس عوامل غریب ترین.(دومین روش رویکرد ترمینال است، چیزی که در مرحله 10 دهم از 10 گام برای جذب عشق واقعی ذکر شده است .)

Spree دوستیابی - یک تجربه قابل توجه است

بنابراین برای 6 ماه آینده بین ماه های ژوئیه و دسامبر، تاریخ های بیشتری را گذراندم تا اینکه من تمام عمر خود را تمام کرده بودم . در حقیقت، من به تاریخ های بیشتری رفتم، تا زمانی که بسیاری از همسالانم در طول زندگی خود تمام شد، قبل از اینکه آنها در نهایت پیوست شوند . من به راحتی می توانستم یک هفته 3-4 باقی بمانم، بعضی از آن ها نیز با مردان بسیار واجد شرایط بودند.

اگر در 28 سال گذشته عمدا خود را در عاشق شدن / عاشقانه محروم کرده بودم، در این دوره از تاریخ و داستانهای دوستیابی خودم، بیشتر از بعضی ها در طول زندگی بودم.

مثل اینکه قانون جاذبه در کار بود، بچه ها به طور ناگهانی از آبی بیرون می آیند تا از من بپرسند - و این می تواند بچه هایی باشد که قبلا از قبل می دانستم اما هرگز با آنها تماس نداشتم. به نظر می رسید که قصد داشتم تا امروز و جهان، دریافت آن، کمک کرده بود که این اتفاق بیفتد.

من حتی ازدواج کرده بودم بچه ها روی من تاثیر گذاشت، چیزی که من با آن مخالف نیستم چون خیانت یک عمل نادرست است.من بلافاصله این بچه ها را رد می کنم بیشتر بخوانید: آنچه که من از مردان متاهل تجربه کرده ام

در طول این دوره، من بسیار در مورد خودم آموختم و آنچه را که در یک شریک زندگی دنبال می کنم. در حالی که من همیشه ایده خوبی از آنچه که من در یک پسر می خواهم، این مرحله قدمت، آگاهی من را به سطح کاملا جدید ارتقا داد. من همچنین یاد گرفتم که چگونه می توانم آینده ای بهتر از لحظه ای داشته باشم و به دیگران شریک شوم.

با این حال ... هنوز هم در انتها ... و "بازگشت به میدان"

در حالی که بچه هایی که در طول 6 ماه با آنها ملاقات کردم، افزایش واجد شرایط بودن و سازگاری را داشتند، هنوز کسی را دیدم که می خواستم ارتباط برقرار کنم.

من در 3 گروه مجزا با W رفتم و آنها چیز من نبودند. جمعیت و پرتوی از 2 رویداد اول ژل با من نبود؛ رویداد سوم حتی اتفاق نمی افتاد - ما به محل رفتیم اما هیچکس آنجا نبود. ما حتی نمی توانستیم برگزار کننده را پیدا کنیم!

با تاریخ مرتب شده توسط آژانس دوستیابی ، متوجه شدم که بعد از چند روز، من از طریق محافل شخصی خود از ملاقات های بسیار سازگارتر با آنها برخورد کردم. برای اینکه عادلانه باشد، شاید پایگاه داده هایشان فقط بچه هایی را که بتوانند آنچه را که من دنبال می کردم، ندارند - پس از همه، من کاملا متفاوت از اکثر خانم ها هستم. همچنین، در مقایسه با افراد معمولی، به طور گسترده ای اجتماعی می باشم - خدمات آنها احتمالا برای افرادی که دایره های اجتماعی محدودی را به دلیل کارشان دارند یا به طور غیرمستقیم و به طور کامل برای دیدار با افراد جدید، کمک نمی کند. آنها به عنوان یک آژانس، کارکنان بزرگ و دوستانه دارند و هرگز آماده کمک به آنها نیستند.

همانطور که از تاریخ شبکه من بود، چشم انداز امیدوارکننده ای با نقاط سازگاری قوی وجود داشت اما این برای من مناسب نبود که بتوانم با هرکدام از آنها ارتباط برقرار کنم. با توجه به این که من 28 ساله بودم با یک ایده روشن از دیدگاه ارزش ها و زندگی من، من نمی خواستم فقط در رابطه ای وارد شوم - من می خواستم با کسی که من به طور بالقوه یک رابطه بلندمدت را ایجاد می کردم و آینده را ببینم. به شخص دیگری عادت نکنید که رابطه برقرار کند و بعد 1، 2 یا 3 ماه بعد به هر حال، با توجه به این که اتلاف وقت و احساسات فرد نیز از بین خواهد رفت.

من احساس کردم که من بعد از چندین ماه قدمت فعال و دیدار از افراد واجد شرایط، دوباره به "مربع یک" بازگشت کردم احساسناامیدی ، خالی و خجالت زده ام. من احساس کردم که من در حال خستگی بودم، دور و دور به عنوان یک واحد دور گردنم.

استراحت ... انتظار ... پیش بینی

قبل از اینکه فرد خاصی وارد زندگی من شود (در حقیقت، مجددا وارد می شود)، مسئله زمان است.

به قسمت 2 بروید : ظاهر کن Soh (کسی که پیش از آن به من گفته بودم ) ، جایی که من (ورودی) کسی را که من به زندگی ام ندیدم، به اشتراک نمی گذارم.

این بخشی از سری عشق من است که در آن سفر عشق من را به اشتراک می گذارم، چگونه با همسایگان خود (کن سح) و نحوه جذب عشق واقعی به زندگی خود را ملاقات کرد.

 

منبع : personalexcellence.co/blog/love